به مناسبت سالروز تولد او
روایت یک شاگرد: چرا مصطفی ملکیان استاد است؟

«جمع بین سواد و قدرت استدلال و روشمندی در بیان موضوعات و شیوایی گفتار و بلاغت در یک آموزگار اگرچه نادر است، اما ناممکن نیست. اما آنچه ملکیان را استاد میکند، فقط این فضایل فکری و توانمندیهای ذهنی نیست. ملکیان پیش و بیش از اینها، به علت منش و شخصیتش استاد شده.»
اعتماد نوشت: حدود بیست و هفت سال پیش وقتی نوجوانی ۱۷ساله بودم، برای نخستینبار عکس و نام مصطفی ملکیان را دیدم، روی جلد هفتهنامه راه نو که صاحب امتیاز و مدیر مسوولش اکبر گنجی بود. این مجله را برادرم که چند سالی از من بزرگتر بود، میخرید و به خانه میآورد، مثل خیلی از روزنامهها و مجلات پرمخاطب و پرتیراژ آن سالها که به راستی بهار مطبوعات بود.
روی جلد هر شماره راه نو، عکس بزرگ یک نفر بود، یعنی با او گفتوگوی ویژهای دارد. اگرچه خیلی جوان بودم، اما به علت عشق و علاقهام به کتاب، از این عکسها، داریوش شایگان و داریوش آشوری و محمدرضا شجریان و محمد مجتهد شبستری و باقر پرهام را میشناختم. با چهرههایی چون محسن آرمین و عبدالله نوری و سعید حجاریان هم به واسطه اخبار روز آشنایی داشتم. به فلسفه اسلامی علاقهمند بودم و محسن کدیور را هم از این راه میشناختم. اما مصطفی ملکیان را نمیشناختم.
حالا که جستوجو میکنم، میبینم شمارهای که در آن گفتوگو با ملکیان منتشر شده، مربوط به تیر ماه ۱۳۷۷ است (شماره ۱۳)، یعنی زمانی که ملکیان دو سال از اکنون من جوانتر بوده. مصاحبه با تیتر «حوزه و دنیای جدید» و زیر تیتر «قداست، عقلانیت و علمانیت» منتشر شده بود و سوتیترهایی مثل این: «روشنفکر دینی با روشنفکر سکولار تفاوتی ندارد، به تعبیر دقیقتر روشنفکر دینی همان روشنفکر سکولار است.»
آن زمان از این حرفها خیلی درک دقیق و درستی نداشتم. فقط میدانستم که روشنفکر دینی یعنی عبدالکریم سروش و محمدمجتهد شبستری و از فحوای مصاحبه دریافتم که این آقای ملکیان که در حوزه درس خوانده و تدریس کرده (چنین شنیده بودم)، احتمالا خودش از این روشنفکران دینی است. اگرچه چند سال بعد فهمیدم که مثل زندهیاد شایگان و بعضی دیگر، اساسا با این ترکیب، یعنی «روشنفکر دینی» مشکل دارد. با اینهمه تا چند سال تصورم این بود که هر که باشد و به هر چه بیندیشد، دیدگاههایش در همان حوزه و حیطه روشنفکران یا نواندیشان دینی یا دیناندیشان متجدد یا هر عنوان دیگری میگنجد. از میان این دسته بیشتر دو نام ذکر شده را میشناختم و علاقهای به بقیه نداشتم.
چند سال بعد یعنی از حدود ۲۰ سال پیش یعنی زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه شدم، بهطور جدی به آثار و نوشتههای ملکیان علاقهمند شدم، زمانی که دیگر همه جا او را «استاد ملکیان» خطاب میکردند. جزوههایش را در زمینههای مختلف فلسفی مثل درسگفتارهای مدرنیسم و پستمدرنیسم یا درسگفتارهای فلسفه ذهن یا درسگفتارهای فلسفه اخلاق یا درسگفتارهای کلام جدید یا چهار جلدی تاریخ فلسفه، از این طرف و آن طرف یا در سایتهای شاگردانش پیدا میکردم و میخواندم.
تازه داشتم میفهمیدم که چرا او را استاد خطاب میکنند و به چه علت این همه طرفدار دارد. او روان، ساده، گویا، دستهبندی شده، دقیق و آموزنده از موضوعات فلسفی بحث میکرد. به تدریج در برخی جلسات سخنرانیهایش هم که در بعضی دانشگاهها و موسسات آموزشی و پژوهشی برگزار میشد، یا در حسینیه ارشاد یا در دفتر حزب مشارکت در خیابان سمیه، شرکت میکردم. بیانش هم همان شیوایی نوشتهها را داشت. از هر جلسه درسگفتار او، چه حضوری، چه متنی و چه شنیداری، چندین نکته یاد میگرفتم.
از زمانی هم که روزنامهنگار اندیشه شدم، به بهانه تهیه گزارش از سخنرانیها و درسگفتارهای او تقریبا در هر جلسهای که با حضور او برگزار میشد و امکانش را مییافتم، شرکت کردم و از بسیاری از آنها گزارش تهیه کردم، کاری که تا به همین امروز هم ادامه یافته و بدون ذرهای اغراق بسیار از آن لذت میبرم و یاد میگیرم. به عبارت دیگر گزارش سخنرانیها یا پیاده کردن گفتوگوها با استاد ملکیان یکی از جذابترین کارهایی است که در روزنامهنگاری اندیشه کردهام، بس که شیوا و دقیق و منظم حرف میزند و آدم از گوش کردن و پیاده کردن و تنظیم آنها کلی چیز یاد میگیرد.
روزنامهنگاری همچنین این شانس را به من داده که به مناسبتهای گوناگون به استاد ملکیان نزدیکتر شوم و حضوری شاگرد او باشم و محضرش را درک کنم. همه اینها را نوشتم که به اینجا برسم که از سواد و دانش و روش استاد ملکیان بسیار آموختهام، خیلی بیشتر از بسیاری که به طور رسمی شاگردشان بودهام. اما آنچه به نظرم از اینها مهمتر است، منش استاد ملکیان است.
جمع بین سواد و قدرت استدلال و روشمندی در بیان موضوعات و شیوایی گفتار و بلاغت در یک آموزگار اگرچه نادر است، اما ناممکن نیست. اما آنچه ملکیان را استاد میکند، فقط این فضایل فکری و توانمندیهای ذهنی نیست. ملکیان پیش و بیش از اینها، به علت منش و شخصیتش استاد شده. کافی است در یکی از جلساتی که او هست، شرکت کنید و نحوه مراوده و شیوه گفتوگوی او با اطرافیان را ببینید، به شکلی که به حرفهای منتقدان و پرسشگران گوش میکند، دقت کنید یا نحوه برخورد او با آدمها از هر سن و سالی ببینید.
این سخنان به این معنا نیست که همه حرفهای او را قبول دارم یا به اندازه عقل خودم به چیزهایی که از او شنیده و خواندهام، انتقاد ندارم. مرادم آن است که بگویم از استاد ملکیان چیزهایی بیشتر از یکسری اطلاعات و حتی شیوه طرح بحث آموختهام، اگر واقعا یاد گرفته باشم و مهمتر آنکه به کار بسته باشم. امیدوارم بتوانم در منش و اخلاق هم به او و استادانی چون او نزدیک شوم. با امید.
نویسنده: محسن آزموده